سال ها منتظر من...

الا ای دل نیک بنگر که زبان رمز چه رازی را با تو می گوید: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، این سخنی است که پشت شيطان را مي لرزاند و ياران حق رابه فيضان دائم رحمت او اميدوار مي سازد.
  • خانه 
  • ورود 
  • السلام عليك يا صاحب الزمان (عج) 

داستانی از بخل در قرآن كریم

20 تیر 1395 توسط سالها منتظر من...

داستانی عبرت انگیز در سوره ی قلم به نام اصحاب الجنه (صاحبان باغ) آمده است.

چند نفر از کشاورزان ثروتمند پدری خیر و نیکوکار داشتند که دارای باغی سبز و خرم بود و همه ساله کارش این بود که در هنگام میوه چینی، فقرا و مساکین را از محصول باغ بهره مند می ساخت و سپس مصرف سالانه ی خود را برداشت می کرد.

این عمل هم چنان ادامه داشت تا جایی که فقرا و مساکین روز شماری می کردند تا این موسم برسد. همان گونه که ذکر شد این مرد خیر این گونه رفتار می کرد؛ چرا که خود را شریک و سهیم فقرا می دانست. عاقبت وقتی این مرد بزرگ و دارای سعه ی صدر، دار فانی را وداع گفت، بعضی از فرزندانش که دارای صفت زشت خست و بخل بودند، بقیه ی وراث را هم تحریک کرده و گفتند: ما عائله مندیم و خود به محصول باغ نیازمندتریم. در نتیجه با هم تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از محصول باغ بهره مند می شدند، محروم سازند. خداوند می فرماید: آنان هم قسم شدند که صبح گاه میوه را بچینند؛ یعنی همه را خود بردارند؛ و هیچ استثناء نکردند.

شواهد نشان می دهد خودشان آن چنان هم نیازمند نبودند بلکه به علت بخل این کار را کردند و حتی موقع تصمیم گیری و یا رفتن، انشاءا… هم نگفتند. خداوند هم از این حرکت آنان خوشش نیامد؛ از این رو شبانگاه که همه ی آن ها خواب بودند، و بلایی بر سر این باغ فرود آمد و همچون صاعقه ای تمام آن را سوزاند و چیزی جز مشتی زغال و خاکستر سیاه باقی نماند.

فرزندان، صبح گاه طبق قرار قبلی هم دیگر را صدا زدند؛ و گفتند که اگر می خواهید میوه ی بستان را بچینید برخیزید تا به باغستان برویم. صبح گاه آماده شدند و به سوی باغ حرکت کردند؛ در حالی که آهسته با هم سخن می گفتند: که مواظب باشید حتی یک فقیر هم داخل باغ نشود. چنان آهسته صحبت می کردند که کسی صدای آن ها را نشنود. (1)

چنین به نظر می رسد که به خاطر سابقه ی همه ساله ی عمل خیر پدر، جمعی از مساکین و فقرا چشم به راه بودند که میوه چینی شروع شود و آن ها هم به نوا برسند؛ لذا این فرزندان ناخلف چنان مخفیانه حرکت کردند که هیچ کس احتمال ندهد. و به این ترتیب صبح گاهان با چنین قصدی به سوی باغ، آن هم با عزم خودداری از بخشش به مستمندان حرکت کردند؛ زیرا از خواهش مستمندان عصبانی بودند؛ لیکن وقتی وارد باغ شدند، تعجب کردند و گفتند شاید ما راه را گم کرده ایم و عوضی آمده ایم. سپس متوجه شدند، بلایی باغ را درهم نوردیده و هیچ چیز باقی نمانده است.

این داستان به خصوص برای جوانانی که پدری صالح دارند و یا کارهای نیکی در آن خانواده جریان دارد، بسیار آموزنده است که نه تنها هرگز آن کارها را قطع نکنند، بلکه به عنوان الگو از آن ها استفاده کنند.

پی: نوشت ها

سوره ی قلم؛ آیه های 17 تا 241

منبع: تبیان

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: قرآن لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

السلام علی الحسین (ع) و علی علی بن الحسین (ع) و علی اولاد الحسین (ع) و علی اصحاب الحسین (ع)

الا ای دل نیک بنگر که زبان رمز چه رازی را با تو می گوید: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، این سخنی است که پشت شيطان را مي لرزاند و ياران حق رابه فيضان دائم رحمت او اميدوار مي سازد.

یک جرعه تدبر

آیه قرآن

جملات قصار رهبر

بگو چه کنم؟

وصیت شهدا

ذکر ایام هفته

کد ذکر ایام هفته
تعجیل در فرج آقا و صاحبمون حضرت ولی عصر(عج) صلوات. اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دعای فرج

دعای فرج

آخرین مطاب

  • غافل نشویم...
  • اصلاح واقعی...
  • سواد رسانه‌ ای یعنی چه؟!
  • عشق به هر چیز...
  • زینت خانه مهتاب به دنیا آمد...
  • چهار چیز محوکننده گناهان
  • ای شهدا شرمنده ایم...
  • کیمیای درد...
  • جاااااااااااانم فدااااااااات ای حضرت ماه.......
  • گرمای درونی
  • ملکه
  • دلتنگی...
  • پوشیدگی...
  • کوتاه ترین دعا...
  • فرزند
  • گرمای درونی
  • جمله ای کلیدی از آیت الله بهجت ره
  • تلنگر
  • چه چیز تو را مغرور کرده است؟!
  • سنگی که بعد از ۱۳ هزار سال به پایان جهنم رسید!

دانشنامه مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

کد تغییر شکل عکس ها

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس