آشتی با خدا
مطلبی عمیق از کتاب آشتی با خدا
کتاب آشتی با خدا بکی از موثر ترین کتابها در زندگی من بوده فرازی از اون رو تقدیم میکنم
.
.
هر انسانی در خواب، «خودش، خودش» است، در بیداری هم «خودش، خودش» است. هیچ کس نمی تواند از «خودش» فرار کند. انسان در خواب می تواند از «تن» خود فرار کند، اما از «خودش» نمی تواند فرار کند چون خودش هستی اوست و هیچ کس از هستی خود نمی تواند فرار کند. و این مطلب مهمی است که انسان بداند فقط «هست». نمی گوییم خدا چیست؟ چون خدا فقط هست و هر هستی جلوه ای از هستی اوست، او چیستی ندارد و لذا قرآن فرمود: «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیء» او شبیه هیچ چیز نیست. چون فقط «هست»! خدا شکل ندارد، همان طور که «منِ» انسان بی شکل است. حقیقت «نفس» همان «هستی» آن است و این «هستی» چنان است که کسی نمی تواند از آن فرار کند.
حتی اگر کسی به خودش شک کند و بپرسد: «من چه کسی هستم؟» آن سوال کننده همان «من» اوست. همانی که از روی شک می گوید: «راستی من چه کسی هستم؟ یا می گوید: من شک دارم که مَن، مَن هستم!» در جواب می گوییم تو همانی هستی که می گویی «من شک دارم که مَن، مَن هستم».
حتی همان وقتی که می خواهد به خودش شک کند، خودش را اثبات کرده است، چون خودش فقط هست.